تقدیم به حضرت عباس(ع)

این رود این دریا تر از دریا ابالفضل است

این ماه تابان در دل صحرا ابالفضل است

من بچه بودم مادرم مشکی نشانم داد

از بچگی آموختم سقا ابالفضل است

شش ماهه ها هم در دل قنداقه فهمیدند

تشنه نمیماند کسی که با ابالفضل است

امروز با عباس بیعت میکنم زیرا

آنکه به دادم میرسد فردا ابالفضل است

او باسبان خیمه های سبز آل الله است

بشت و بناه حضرت زهرا ابالفضل است

خون ابالفضل است که در شام میجوشد

بشت نقاب زینب کبری ابالفضل است

مهدی میاید یک نشانه با خودش دارد

بر روی سربندش نشان یا ابالفضل است

دشمن خیال شوم خود را گور خواهد برد

بشت و بناه انقلاب ما ابالفضل است

 

 

تقدیم به حضرت زهرا(س)

حس میکنم روی زمین یک کهکشان مخفی است

اصلا جهانی در میان این جهان مخفی است

 

این بیت از جغرافیای عشق بیرون است

یک گوشه از این خاک در هفت آسمان مخفی است

 

اشهد ان مولا همان اشهد ان زهراست

نام شما در بند بند هر اذان مخفی است

 

زهرا همیشه در میان کوچه های ماست

زهرا میان شهر با صدها نشان مخفی است

 

چون روز روشن در میان کوچه ها پیداست

هر چند در دیوان شعر شاعران مخفی است

 

پیداست او در آیه های سوره کوثر

او در زمان پیداست اما در مکان مخفی است

 

ما در نقابی در میان شهر پنهانیم

زهرا ولی از دید مردم همچنان مخفی است

تقدیم به امام عصر(عج)

هر قدر که پیش تو بدهکار زیاد است

لطف و کرم توست که بسیار زیاد است

 

آقا نظری ،گوشه چشمی ،کرمی کن

امروز در این جمع گرفتار زیاد است

 

هر بار به یک جرم و خطا آمدم اینجا

شرمندگی ام پیش تو اینبار زیاد است

 

اینجا بنویسید شفاخانه مهدی

مانند من آنقدر که بیمار زیاد است

 

ما بد،تو که خوبی،نظری ای همه خوبی

بر دامن گل در همه جا خار زیاد است

 

ما منتظر منتقم فاطمه هستیم

امروز در این قافله مختار زیاد است

 

صد شکر که چون رهبر فرزانه ایران

در نسل علی میر و علمدار زیاد است

تقدیم به حضرت زهرا

برای روضه که شبهای تار لازم نیست

مدینه،کوچه و گرد و غبار لازم نیست

 

برای اینکه شما یاس خانه ام باشی

گل همیشه بهارم بهار لازم نیست

 

همینکه بسته شود دست همسرت کافی است

که ضرب و شتم زن باردار لازم نیست

 

و کوچه پر شده از دود و آتش و هیزم

برای معرکه آتش بیار لازم نیست

 

گلاب از گل آتش گرفته می آید

گلاب گیر مدینه فشار لازم نیست

 

برای من تو شهید مدافع حرمی

که در دفاع ولایت شعار لازم نیست

 

من از حکایت این خانواده فهمیدم

برای فاطمه سنگ مزار لازم نیست

تقدیم به حضرت زهرا(س)

پیغمبری داریم که پیغمبرش زهراست

حتی امام اول ما رهبرش زهراست

 

پیغمبری کردن به اولاد فراوان نیست

پیغمبری میراث هر که دخترش زهراست

 

اسلام دین دلبری با اهلبیت ماست

ای خوش به حال آنکسی که دلبرش زهراست

 

احساس من این است شاید بین اهلبیت

آنکه قبولم کرده باشم نوکرش زهراست

 

اهل بهشتم ،خاندانم جنت آبادند

از سرزمینی آمدم که کوثرش زهراست

 

من خاک پای مادرم هستم و می گویم

خوشبخت تر از من کسی که مادرش زهراست

 

دنیا گدای یک سه ساله میشود گاهی

در روضه ها وقتی که اسم دیگرش زهراست

 

پیداست در هر معرکه پیروز میدان کیست

مولای مظلومان اگر همسنگرش زهراست

 

من از نوای یابن زهرای فرج خواندم

درمان درد شیعه اول آخرش زهراست

تقدیم به حضرت عباس(ع)

دوباره با غزلی آمدم به دلبری ات

دوباره روضه ی آب است و آب آوری ات

 

دوباره ظهر نهم شد و جمعشان جمع است

غلام های سیاهت برای نوکری ات

 

غلام وشاه ندارد کنار تو همه شاهند

فدای اینهمه احسان و ذره پروری ات

 

و ما به کوری چشمان هر چه وهابی است

خدا شناس شدیم از حسین محوری ات

 

هزار بار امان نامه هم اگر بدهند

نمی دهی به جهانی دمی برادری ات

 

بدون آب بیایی به خیمه حرفی نیست

که تشنه ایم برای نگاه حیدری ات

 

میان دشت تو شق القمر شدی ای ماه

کدام وحی ندا داده بر پیمبری ات

 

برای روضه ی تو لفظ آب کافی هست

چرا که روضه ی تلخی است آب آوری ات

 

اگر چه زاده ی ام البنینی ای عباس

ولی به فاطمه رفته است عشق مادری ات

تقدیم به حضرت عباس(ع)

نشسته ام بنویسم دوباره بیش و کمی 

تویی که مظهر آبی ،تو صاحب علمی 

 

تو یک امام رضایی برای اهل عراق 

عموی مردم ایران تو اخر کرمی 

 

غلامی تو مرا سر بلند عالم کرد 

چه جایگاه رفیعی ،چه شان محترمی 

 

دلم به پیچ و خم زلف تو گرفتار است 

دلم خوش است به این پیچ و خم،چه پیچ و خمی 

 

مسیح کرببلا مرده ام، تعارف نیست 

شب نهم تو مگر زنده ام کنی به دمی  

 

تو پاسبان حریم ولایتی ،عباس 

برای من تو شهید مدافع حرمی 

 

برای از تو سرودن که کار چون من نیست 

مگر دوباره بیاید شبیه محتشمی

تقدیم به حضرت عباس

قامت زهرا کمان شد یا اخا ادرک اخاک

مشک مال این و آن شد یا اخا ادرک اخاک

 

کاشکی هرگز نمی رفتم به سمت علقمه

آب اینجا داستان شد یا اخا ادرک اخاک

 

از حرم تا علقمه زینب صدا میزد مرا

زینب اینجا روضه خوان شد یا اخا ادرک اخاک

 

روضه ی من فرق دارد با تمام روضه ها

مشک محتاج دهان شد یا اخا ادرک اخاک

 

تا که فهمیدند بی دستم سپاه کوفیان

حرمله هم پهلوان شد یا اخا ادرک اخاک

 

بیشتر از نیزه و شمشیر و تیر حرمله

قاتلم خط امان شد یا اخا ادرک اخاک

 

سیدی،مولای،از قولم بگو به بچه ها

آب سهم کوفیان شد یا اخا ادرک اخاک

 

تقدیم به حضرت زهرا(س)

قصه ی کوچه ی باریک سرش معلوم است

حرف کوچه که بیاید خطرش معلوم است

خوب پیداست زمین خورده کسی در کوچه

جای زانو زدن رهگذرش معلوم است

این زمین خورده زنی بوده جوان ،تقریبا

رد پای پسری دور و برش معلوم است

یک نفر مرد ،نه،نامرد از اینجا رفته

این مغیره که برایم هنرش معلوم است

خبرآمد که به یک ضربه زمین افتاده

فاطمه رفتنی است از خبرش معلوم است

جای سیلی دو سه روزی به سرو رو باقی است

گاه حتی دو سه هفته اثرش معلوم است

هرچه هم روی بگیرد ز علی می فهمد

قصه از حال و هوای پسرش معلوم است

عاقبت منتقم خون شما می آید

صبح وعده شده کم کم سحرش معلوم است

تقدیم به حضرت عباس(س)

این کیست که اینقدر وفادار حسین است

این یار وفادار که دلدار حسین است

دنیای بدون حرمش سخت کساد است

این کیست که خود رونق بازار حسین است

در کرببلا جلوه ی مولا همه جا هست

عباس علی حیدر کرار حسین است

باید که به او غبطه خورند عالم و آدم

همسایه ی دیوار به دیوار حسین است

بیمارمرا گرچه ابالفضل شفا داد

اما خود او خسته و بیمار حسین است

عباس محال است امان نامه بگیرد

این قافله بدجور گرفتار حسین است

هر چند که چشم و سر و دستش،همه را داد

تا روز جزا باز بدهکار حسین است

معلوم شد این قافله سالار جهان کیست

سقای حرم میر و علمدار حسین است

تقدیم به حضرت عباس(س)

دنیا اگر برای عمویم عدو شود

باید از آب رود کمی درسبو شود

لبریز خواهش وعطش یک سه ساله بود

باید که بین آب و او گفتگو شود

ای آب تشنه است،خجالت نمی کشی؟

کاری نکن که باعث یک آبرو شود

دریا کنار رود نشیند حکایتی است

باید که آب رود کمی شستشو شود

یک مشت آب قابل روی تو رانداشت

ای کاش آب دست به دامان او شود

گم می کند حریم و حرم را به سادگی

در دیده ای که تیر سه شعبه فرو شود

زخم عمود زخم عمیقی است،بی گمان

این زخم لاعلاج چگونه رفو شود

یک جفت دست،گمشده،پیدا نمی شود

باید مسیر علقمه هم جستجو شود

بی چشم و دست و بی سروبی مشک آمده است

باورنمی کنم که برایم عمو شود

پنجاه وشش غزل همه در وصف چشمهات

باید که شرح قصه ی تو بازگو شود

تقدیم به حضرت عباس(س)

قرارشدبروی با شتاب برگردی

قرار بود که با مشک آب برگردی


شبیه رود به صحرا زدی عمو جانم

نبینم اینکه شبیه سراب برگردی


بزرگ های حرم طاقت عطش دارند

ولی به خاطر طفل رباب برگردی


نه اینکه تو بروی یک نگا ه هم نکنی

حسین(ع)روی تو کرده حساب برگردی


تو را به ساقی عطشان صدا نخواهم زد

اگر ازعلقمه پا در رکاب برگردی


درخت نخل کمینگاه چند نامرد است

از این مسیر اگر بی نقاب برگردی


سه شعبه،حرمله،نیزه،عمود می بینی

که ممکن است شبیه گلاب برگردی


چنین که میروی و رو نمیکنی به حرم

تو را مگر که ببینم به خواب برگردی

تقدیم به حضرت زینب(س)

این کیست اینکه تیغ زبان ذوالفقار اوست

این حیدری که کرببلا بر مدار اوست

دستم اگر به دامن  زهرا  نمیرسد

زینب نمرده است دل من دچار اوست

در وصف این عقیله همین بیت کافی است

هر جا که هست خون خدا در کنار اوست

ما نوکری خواهر ارباب می کنیم

چون اعتبار ما همه از اعتبار اوست

حیدر شدن فقط وفقط کار زینب است

عصر دهم نمونه ای از کارزار اوست

هیهات کس به درک مقامش نمی رسد

این کیست اینکه قافله ای دستیار اوست

هر کس که زینبی است خودی را نشان دهد

طرز حجاب زینبی  از  ابتکار  اوست

با دست بسته دست جهانی گرفته است

ارث رسیده ی پدری افتخار اوست

بانو اسارت تو به نوعی شهادت است

هر کس اسیر گشت همانجا مزار اوست

این اوج روضه است که تا شام،حرمله

همراه او و با دل ناقه  سوار اوست

تقدیم به امام عصر (عج)

دنیا همیشه یک نفر ارباب می خواهد

تاریکی شب جرعه ای مهتاب می خواهد

آه ای منجم ها به فکر چاره ای باشید

دنیای ما خورشید عالم تاب می خواهد

اینکه بگویم منتظر هستم که کافی نیست

چشم انتظاری یک سری آداب می خواهد

شرط قبول یوسف مصری شدن این است

او از زلیخا یک دل بی تاب می خواهد

برخیز و بین منتظرها خویش را جا کن

مردی برای یاری اش اصحاب می خواهد

ای منتقم بردار مشکی را که می بینم

هر شب رقیه از عمویت آب می خواهد

هر چند می گویم بیا ای در سفر مانده

آقا سفر هم یک سری اسباب می خواهد


تقدیم به ساحت مقدس امیرالمومنین علی (ع)

خورشید و ماه آینه ی دیگر علیست
هفت آسمان به حلقه انگشتر علیست

آه ای جوان بیا به حسن اقتدا کنیم
زیرا که این امام علی اکبر علیست

تقدیرهای خوب و بد ما هر آنچه هست
باور نمی کنی همه زیر سر علیست

این کربلا که عشق من و توست در جهان
اینها همه ز دولتی دختر علیست

لطفا مرا به نام خود من صدا مزن
پیش تمام خلق بگو نوکر علیست

یا خواستی که لطف شما شاملم شود
بگو گدای هر شبی همسر علیست

شرح بیوگرافی من را بده به خلق
بگو غلام و قنبر دور و بر علیست

شکر خدا که جای علی سبز مانده است
امروز هم علیست که بر منبر علیست

دشمن خیال شوم خودش را به گور برد
فهمیده است کشور ما کشور علیست

او اولین خلیفه عالم و آدم است
نفرین به هر که در دو جهان منکر علیست

تقدیم به حضرت عباس(ع)

پایش ستون خیمه ی هفت آسمان بوده است

دستش همیشه دستگیر این و آن بوده است

اطراف خیمه رد پاهایی از او مانده است

چندین شبانه روز حتما پاسبان بوده است

این رد پاها رد پای شخص عادی نیست

این شخص معلوم است خیلی پهلوان بوده است

هر جا که رفته رد پای کودکی هم هست

این پهلوان پیداست خیلی مهربان بوده است

اما نمیدانم چرا این آدم عاشق

هر جا که او رفته است تیری در کمان بوده است

هرگز موافق نیستم او تشنه هم بوده است

این ساقی عطشان خودش آب روان بوده است

اینکه چگونه مشک را از آب پر کرده است

دیگر بماند این خودش یک داستان بوده است

از طرز آب ریخته بر رد پای او

پیداست مشکش یک زمانی بر دهان بوده است

یک مادری هم اینطرفها آمده حتما

این مادر انگاری که خیلی هم جوان بوده است

یک نامه ی کوفی میان دشت پیدا شد

در متن نامه آمده او در امان بوده است

تقدیم به حضرت عباس(س)

که داده زلف تو را پیچ و تاب با نیزه

و کرده کار جهان را خراب با نیزه

که چشمهای شما را خمار کرد ای مرد

و برده است از این خیمه خواب با نیزه

چقدر پاسخ تلخی است،آب را تشنه

طلب کنی و بگیری جواب با نیزه

و آسمان که زمین آمده است از این غم

نمانده است ببارد عذاب با نیزه

و لحظه لحظه ی محضی است حرمله کرده است

به یک اشاره تو را انتخاب با نیزه

چه مادری،که به فرزند خود چنین فرمود

بنوش جرعه ای از شهد ناب با نیزه

و دختری که به یاد عموی سقایش

کشید دستی و یک مشک آب با نیزه

و داد چشم و سر و دست و مشک آبش را

برای اینکه شود بی حساب با نیزه 

تقدیم به امیر مومنان علی (ع)

 

فقط علی است در عالم که در مقام علی است

که هرجه هست در عالم به زیر بام علی است

به پادشاهی عالم رسیده آنکس که

کنیز حضرت زهرا و یا غلام علی است

علی همیشه علی بود و هست و خواهد بود

و یازده گل بی مثل از دوام علی است

دلیل دارد اگر در شروع هرچه سخن

که بعد نام خدا و رسول نام علی است

به کوری همه ی دشمنان خدا گفته است

امام اول عالم فقط امام علی است

مرا ببر به سر سفره ای که خود داری

شنیده ایم که این کار در مرام علی است

بهشت بوی گل یاس هیجده ساله است

که بوی آن همه ی وقت در مشام علی است

علی و فاطمه یک روح در دو جسم جدا

علی تمامی زهرا و او تمام علی است

اگر چه تلخ شد این زندگی به کامش ،آه

ولی به روز قیامت جهان به کام علی است

مرا ببخش که این شعر شکل روضه گرفت

که کوفه کرببلا و مدینه شام علی است

تقاص خون تو را کس ز دشمنان نگرفت

ظهور منجی عالم به انتقام علی است

 

شلمچه قطعه ای از بهشت است

تا چشم کار می کند اینجا شلمچه است

در من نگاه کوچه و صحرا شلمچه است

 هر روز کربلاست که بر نیزه می رود

اصلا سر خداست که بر نیزه می رود

اصلا تمام شهر تو میدان مین شده است

و کوچه های شهر پر از زین الدین شده است

اصلا تمام کشور تو کربلا شده

زینب اسیر وحشت شام بلا شده

اصلا تمام کشور ایران شلمچه است

من قول می دهم به تو تهران شلمچه است

خواهر مرا بفهم ،برادر مرا بفهم

لبریزم از (جواد دل آذر) مرا بفهم 

چندین هزار زین الدین توی شهر توست 

زنجیره های مملو مین توی شهر توست

چیزی نمانده است که بی دست وپا شویم

دست مرا بگیر نباید جدا شویم

یک دام نخ نما شده ای توی شهر توست

صدام نخ نما شده ای توی شهر توست

این خون کیست روی لب خویش می زند

باور نکن نمک به دل ریش می زند

حالا شلمچه توی خیابان شهر توست

ابلیس های فاجعه در جان شهر توست 

حالا تمام شهر تو خط مقدم است

این شهر که مدام پر از ابن ملجم است

حالا تمام روز دفاع مقدس است

وقتی که شهر زخمی چنگال کرکس است

لطفا برای من غزلی دست و پا کنید

من را از این شلمچه خونین جدا کنید

من بیشتر به مرگ در آتش موافقم

مادر مرا ببخش که اینقدر عاشقم

من را برای ماندن و رفتن هراس نیست

من از تبار لاله و نسل شقایقم

این گونه است زیستنم آری عجیب نیست

پر شد اگر از آتش و باروت منطقم

در کوچه باغ چلچله ها پرسه میزنم

رنگ خدا گرفته تمام دقایقم

دریا به بیکرانگی ما نمیرسد

لنگر گرفت اگر به دل هور قایقم

لیلای من جزیره مجنون نگاه توست

یک چشم هیز منتظر اشتباه توست

کاری نکن خدای نکرده خطا رویم

از راه راست کج شده تا نا کجا رویم

حالا شلمچه توی زبان و دل شماست

این شعر نا تمام اگر قابل شماست

تا چشم کار میکند اینجا شلمچه است

درمن نگاه کوچه و صحرا شلمچه است



فاطمیه،روضه ی مادر

بی بی سلام شعر نوشتم برای تو          باید دوباره پر بزنم در هوای تو

اینجا اگر چه که همه با من غریبه اند         شکر خدا که من شده ام آشنای تو

خوشحالی توباعث خوشحالی خداست       یا فاطمه رضای خدا در رضای تو

خیلی شباهت است میان تو و پدر           قربان این جمال پیمبر نمای تو

ای بضعه ی نبی کلماتم چه کوچکند          وقتی پدر گشوده زبان در ثنای تو

یکروز روی عرش و یکروز روی فرش        جبریل راه میرود از رد پای او

یعنی خدا یکی است و زهرای ما یکی           یعنی نیامده است به دنیا دوتای تو

چندین هزار هاجر ومریم از این قبیل          باید شوند ریزه خور سفره های تو

ای مظهر نجابت و عصمت به هر زمان       حتی فرشته هم نشنیده صدای تو

در کربلاست زینب والا مقام  که              دارد که در می آورد از خود ادای تو

در کربلاست اینکه ابالفضل جلوه داد           در جامه ی برادری خود وفای تو

از حال و روز ما که بپرسید ،بیش و کم         خوبیم، زنده ایم همه از دعای تو

جان حسین،جان حسن،جان زینبت               حاجت روا اگر نشود این گدای تو

امشب بیا و نسخه ی درد مرا بپیچ             این فاطمیه تا بشوم مبتلای تو

بی بی مباد اینکه فراموشمان کنی           ما چشم بسنه ایم به یک ربنای تو

حالا اجازه ام بده بنویسم از خودت            بی بی به جان من همه درد وبلای تو

آخر شنیده ایم که آن روز پشت در         آتش گرفته گوشه ی سبز ردای تو

آخر چرا؟ برای چه؟ با تازیانه زد            بر روی دست و بازوی مشکل گشای تو

ای کاش بین کوچه ی باریک هاشمی       من بودم و مغیره مرا زد به جای تو

حتی شنیده ایم که از ضرب سیلی اش     افتاده گوشواره ی عشق طلای تو

بی بی بخند گریه برای تو خوب نیست       ترسم که خانه ات بشود کربلای تو

این روز های آخر روی از علی مگیر             مظلوم تر ندیدم از این مرتضای تو

پهلوی تو به لطف خدا خوب میشود          مولام نذر کرده برای شفای تو

این شعر هم به بیت خدا حافظی رسید     با اینکه بود گوشه ای از ماجرای تو

 

 

تقدیم به حضرت زهرا

 

امروز روضه از در و دیوار جاری است

دنیا شبیه مجلس یک سوگواری است

نشنیده اش بگیر،ولی بی دلیل نیست

کار زن جوانی اگر گریه زاری است

گاهی به دوش بابا،گاهی به پشت در

گاهی میان کوچه،عجب روزگاری است

یک تیر و دو نشان ،تو فقط روضه گوش کن

این خانه حول محور همسر مداری است

من را ببخش روضه اگر باز می شود

زیرا که حال مادرمان اضطراری است

ضربه،فشار،دلهره بر بچه خوب نیست

پرهیز ماه آخری بارداری است

ترسم علی زغصه ی زهرا فدا شود

می بینم اینکه فاطمه از او فراری است

گیرم که رو بگیری از این بچه ها، عزیز

من دیده ام که گوشه ی چشمت اناری است

از میخ و چوب سوخته تابوت ساخته است

این روز ها علی در کار نجاری است

هرکس به گونه ای غم تو را به دوش برد

سهم من از غم تو ولی بی مزاری است

تقدیم به حضرت زهرا(س)

آنکه بنای کوچه برای گذر گذاشت

ای کاش عرض کوچه کمی بیشتر گذاشت

اندازه ی دو دست کمی بیشتر ،که تا

سیلی کس به کس نتواند اثر گذاشت

کوچه محل آمد و رفت است بی گمان

اما شما بگو مگر آن بی پدر گذاشت

تا او به خانه اش برسد بی مزاحمت

تا دیر وقت چشم علی را به در گذاشت

یک روز توی کوچه و یک روز پشت در

مولا چقدر دندان را بر جگر گذاشت

تا روز ها به خاطر این ظلم گریه کرد

با گریه شهر را همه بر روی سر گذاشت

معلوم شد قضیه چه بوده است که خدا

در کنج یک غروب اگر یک سحر گذاشت

تقدیم به حضرت زهرا(س)

دوباره کوچه و عابر و باز هم در ،دیوار

گذاشت باز به پهلوی آسمان ،سر، دیوار

زنی که یکطرف ماجراست باید فهمید

که آمده است به یک جنگ نا برابر ،دیوار

وخشت خشت به جنگ توآمده بی بی جان

نگاه کن که چگونه کشیده خنجر، دیوار

بیا که حادثه تا پشت درب خانه رسیده است

و پیش دیده ی مولا گرفته سنگر، دیوار

و در محاصره افتاد زن،می بینم

که یکطرف در و آتش و سمت دیگر ،دیوار

چقدر کرببلا زود اتفاق افناده است

که مثل شمر نشسته است پیش مادر،دیوار

هزار سال گذشته است اگر چه از آن ایام

که بوی سوخته چادر می آید از هر ،دیوار

تقدیم به حضرت عباس(ع)

سوار تشنه ای از سمت رود می آید

خدا به خیر کند دیر و زود می آید

کنار رود مگر اتفاقی افتاده

چقدر نیزه در آنجا فرود می آید

ولی شما خبر بد به بچه ها ندهید

کسی به سمت عمو با عمود می آید

مغیره،قنفذ،مروان و شمر و حرمله ها

گیاه هرزه چرا به وجود می آید

غروب منتظر مادری در اینجا باش

نشان،که با سرو روی کبود می آید

خدا نکرده مگر خیمه ها در آتش سوخت

میان دشت چرا بوی دود میآید


تقدیم به حضرت رقیه (س)

آتش زدن به دامن آهو جدید نیست

کنج غروب و کوچ پرستو جدید نیست

این دشت اگرچه کوچه ندارد برای ما

سیلی اگر کبود کند رو جدید نیست

کنج خرابه ، مجلس ملعون، درست آه

بر خاستن و دست به زانو جدید نیست

اینجا اگر چه هیچ دری وا نشد ولی

تعبیر تازیانه و بازو جدید نیست

گیرم که میخ جای خودش را به نیزه داد

در ذهن شیعه روضه پهلو جدید نیست

قنفذ و یا که حرمله فرقی نمی کند

زخم زبان شنیدن از او جدید نیست

آن روز چادری فقط افتاد بر زمین

اما نگو که معجر و گیسو جدید نیست؟

تقدیم به خوبترین عموی دنیا

اگر چه آب فقط لشگر عدو دارد

هوای دخترکی را ولی عمو دارد

دلش نیامد از این خیمه ها سفر بکند

که با سه ساله ی این خیمه سخت خو دارد

عمود خیمه ی من بعد رفتنم بکشید

وداع آخر سقا چقدر بو دارد

به شط رسید من از دور دست می بینم

نشسته است و با آب گفتگو دارد

که آب ساقی عطشان خیمه ها هستم

به غیر آب مگر ساقی آرزو دارد

همینکه مشک پر از آب شد خدا را شکر

از این به بعد خدا هم هوای او دارد

خلاصه اینکه به سمت حرم به راه افتاد

اگر چه نیم نگاهی به چار سو دارد

من از عبارت نخل و درخت می ترسم

ز پشت آن کسی انگار قصد او دارد

و دختری که به یک خیمه تکیه دارد هم

تمام حادثه را تلخ مو به مو دارد

زمین برای دو دستش به سجده افتاده

فرات نیز ز دستان او وضو دارد

لب سه شعبه به لبهای مشک آب رسید

هنوز جرعه ای از آب در سبو دارد

دهان که دست شود کار سخت خواهد شد

چرا که حرمله را نیز پیش رو دارد

رسید آخر و آبی به خیمه ها نرسید

به جای آب سر نیزه در گلو دارد

 

تقدیم به ارباب

من با حسین آدم و عالم خریده ام

دنیا و آخرت همه با هم خریده ام

شکر خدا که گریه کن روضه ها شدم

با چشمهام چشمه ی زمزم خریده ام

او صله داده است که من بعد چند سال

پیراهنی  برای  محرم  خریده ام

با بچه های هیئت همرنگ گشته ام

من هم لباس مشکی ماتم خریده ام

تنها غمی که هست در عالم غم شماست

شادم از اینکه یک دل از این غم خریده ام

باید که با حسین خدا را به جان خرید

با این حساب من چقدر کم خریده ام 

تقدیم به حضرت رهرا(س)

میان خلوت خود داشت شکل خانه کشید

و بین خانه تنی چند نازدانه کشید

و کوچه ای که به آن خانه منتهی می شد

و کوچه را چقدر تنگ و عاشقانه کشید

میان کوچه دوعابر کشید اما حیف

قیافه ی یکی از آن دو را زنانه کشید

ولی نگفت چرا اینچنین ،چرا اینطور

به روی بازوی او رد تازیانه کشید

رسید تا که به دیوار چارچوبش را

برای حادثه ای تلخ بی بهانه کشید

همینکه یک در چوبی کشید بر دیوار

چقدر شعله ی آتش از آن زبانه کشید

کفن کشید و تابوت و آب غسل کشید

خدا نکرده چرا این در آن میانه کشید

تمام آنچه کشید او به روز روشن بود

ولی مراسم تشییع را شبانه کشید

رسید آخر و این بار هم نشد پیدا

چرا که گمشده را باز بی نشانه کشید

تقدیم به حضرت زهرا(س)

شرح این حادثه یک لنگه ی در می خواهد

کوچه ای تنگ و یک راهگذر می خواهد

مادری با پسرش داشت که می رفت،ولی

کوچه ی هاشمی انگار خبر می خواهد

ناگهان چند نفر راه بر عابر بستند

عابر کوچه ولی راه گذر می خواهد

دست از قبضه ی یک فاجعه بیرون آمد

ضربت سیلی نامرد حذر می خواهد

تا مجسم بشود ضربه ی سیلی در ذهن

کوچه پیداست که یک مرد قدر می خواهد

گاه می افتدو گهگاه که بر می خیزد

رفتنش تا به در خانه هنر می خواهد

بود این گوشه ای از آنچه که در کوچه گذشت

در و دیوار ولی شرح دگر می خواهد

تقدیم به فاطمه زهرا (س)

دستی به پهلو داشت، دستی او به بازو

بس تیر دارد می کشد پهلو به بازو

یک گوشه شیری ریسمان در دست افتاده

یک گوشه هم افتاده یک آهو به بازو

این چه بهاری بود که رویید ،آن روز

در پشت در شاخه گل شب بو به بازو

شاید اگر دست تو را دشمن نمی زد

در کربلا دستی نشد بازو به بازو

دیگر شبیه آنچه در آن خانه رخ داد

بالا نخواهد رفت دستی رو به بازو

هنگام غسل تو سر یک زخم وا شد

حیدر نبرده تا به اکنون بو به بازو